کباب ِ کتاب بر منقل سرچشمه هنر

ساخت وبلاگ

در هفته های آتی به بهانه سالمرگ میرزاده عشقی، مقاله ای درباره اندیشه ها و مشی نظری و عملی او منتشر خواهم کرد. درباره عشقی پیش از این دو بار بصورت مبسوط سخن گفته و پرونده ای نیز منتشر کرده ام.

اما در تمامی مباحث پیرامون او همواره به "آنارشیست" بودن ِ عشقی اشاره می شود. از همین رو امروز و برای نخستین بار بخشهایی از یکی از کتابهایم را منتشر می کنم که در آنجا بصورت مبسوط به مبانی نظری "آنارشیسم" پرداخته ام.

توضیح مختصر درباره این کتاب نیز همین بس که ؛ در راستای بررسی و تبیین "تئوری های انقلاب"، از اواخر دهه 80 بصورت متمرکز به مسئله ی نقش دیدگاه های مبتنی بر "اصالت سیاست" در ایران معاصر پرداختم و در همین وادی بود که هرچه پیشتر رفتم،  بیشتر به برجستگی سویه های "آنارشیستی" پی بردم.

حاصل عمر بر سر این سودا نهادن، کتابی شد که در سالهای اخیر به این نتیجه رسیدم – یا مرا به این نتیجه رساندند! – که امکان انتشارش نخواهد بود در سرزمینی که "خاکش سرچشمه ی هنر است"...

از قضا در بخشهایی از همین پژوهش ِ مذکور به بررسی جنس و سنخ ِ همین "خاک" نیز پرداخته بودم که چرا و چگونه از همیشه تا هنوز اینچنین بوده ؛

برای اهل علم و معرفت؛ شوره زار، و برای اهل ِ جهل و جنون؛ حاصلخیز.

باری! آنگونه که پیش از این گفته و نوشته ام، برای انتشار "کتاب" در این "مرز پر گهر"، خصوصا در عرصه هایی همچون آنچه این قلم در آن قدم نهاده ، تا آنگاه و آنجا که ؛

1: لقمه هایی حلال تر، از شیر مادر ِ تمامی سانسورچیان ِ اهل ارشاد را برای در دهان ِ اهل ِ معنا نهادن، باید آنقدر دور سر چرخاند که مطلب از فرط بی سر و ته بودن سر به صحاری ِ روضه و مداحی بگذارد ...

2: "آنچه نمی توان گفت و نوشت" ارزشی بسیار مبنایی تر از گفته ها و نوشته ها داشته باشد ...

3: کسانی حاصل یک عمر کوشش دیگران را همچون دستمالی آغشته به نجاست به زباله دان می افکنند که هیچکس نه نام و نشان آنها را می داند و نه میزان سواد و آگاهی و مهارت ایشان را ...

کتابی با وجود این شرایط منتشر نخواهم کرد ...

اما و هزار اما ...

همانگونه که این را نیز بارها و بارها گفته و نوشته ام ؛

ماجرا اینگونه نیز به پیش نخواهد رفت که ؛ حال که شرایط چنین است، پس ؛ سر ِ سرسپردگی سلامت!

هرگز و هرگز ...

کسانی چون من ، این داغ را تا ابد بر سینه ی پر کینه ی این حضرات خواهند نهاد که یا بدل به سرسپردگان ایشان شویم و به دریوزگی سر بر آستان جهل و جنون و جنایت بساییم و یا اینکه از آن سوی بام افتاده و قلم ها را بدل به مسلسل کنیم و به جای آتش در خرمن ِ جهل افکندن، در کف خیابان لاستیک به آتش بکشیم !

و یا ؛ حال که از دانشگاه و رسانه و هرگونه امکان ِ بحث و ارائه نظر، محروم مانده ایم، از باب ِ "دشمن ِ دشمن ِ من، دوست من است"، بر منبر رسانه های شاخ شکسته ی "اپوزیسیون" بنشینیم و از آنسوی بام ِ جهل و جنون و جنایت، سقوط کنیم ...

هرگز و هرگز !

در این میان 2 نکته باقی ست ...

یکی ؛ "شهوت شهرت"، که با انتشار "کتاب" و سخنرانی از تریبونهای خاص، "نامی" فربه کنیم.

که اگر کسی چون راقم این سطور را ذره ای در تمامی این سالها پروای اینگونه ماجراها بود، حدود 6 سال بی نام و یا با نام مستعار آنمایه مطلب نمی نوشت و منتشر نمی کرد که مجموعه تمامی آنها حداقل امروز بیش از 5 "کتاب" باشد ...

در تمامی این سالها اَهم برای من، خوانده شدن و شنیده شدن آن مباحث و مسائل بود، حتی اگر با حذف نام ِ خودم.

و دیگر اینکه ؛ با انتشار این "کتابها" و تدریس و سخنرانی و... علاوه بر "نام"، "نانی" نیز به کف آریم.

صاحب این قلم همان است که "در ستایش پول" را نوشته و همواره "ثروت را ستوده و می ستاید"، اما برای هم او ؛ ثروتی که با نقاب ِ حیله و تزویر و تقیه بر چهره ی اندیشه زدن به کف آید، کفی ست بر آب، که خوراک دریادلی چون من نبوده و نخواهد بود ...

و اگر این ادعا را اعتباری در عالَم حقیقت باشد، همان اعتبار سبب خواهد شد که این من محتاج لقمه نانی نشود که برای به کف آوردن آن، "خویشتن" را از کف دهد ...

...

آن بخش از کتاب ِ مذکور را که در آن به بررسی مبانی نظری "آنارشیسم" پرداخته ام، در بخش مقالات منتشر کردم، و بصورت مستقل درباره "آنارشیسم" و یا بعنوان مقدمه ای بر مقاله ی آتی درباره میرزاده عشقی، آن را بخوانید.

و البته ؛ مجموعه کامل آن کتاب را با توضیحی که ارائه شد، - به شرط حیات- تا پایان امسال در همین سایت منتشر خواهم کرد.

 


 

خانه ی بی سقف و ستون ِ چوبک...
ما را در سایت خانه ی بی سقف و ستون ِ چوبک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nimajavadpourrozngar بازدید : 134 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 3:26