ای خلاصه کرده عالم در یکی

ساخت وبلاگ

تَرَکی در دیوار ِ راز ِ تُرکی


 
امروز سالمرگ ناظم حکمت است و به این بهانه مقاله ای با عنوان "شاعری چپ، شعری راست" منتشر کردم، که در ادامه چند نکته درباره آن مقاله و نکاتی نه چندان بی ارتباط با آن، با شما در میان می گذارم.

1  این مقاله بخشی از مجموعه مقالاتی است که از سالها قبل درباره آثار و افکار ِ اندیشمندان و اهالی فرهنگ و هنر در ترکیه و آذربایجان قلمی شده بود و بر آن بودم تا این مجموعه را در قالب کتابی منتشر کنم.

این مقالات را در عرصه های مختلفی چون فلسفه، علم سیاست و حوزه های مختلف هنرهای مکتوب و غیر مکتوب همچون داستان، رمان، شعر، نمایشنامه،موسیقی و سینما، نوشته بودم و گمان می کردم انتشار تمامی آنها در یک مجموعه سزا و روا و در عین حال مقدور و میسور است.

اما به همان عللی که پیش از این گفته و نوشته ام، در این زمینه نیز چنین نکردم و – البته چنین نشد ! - و در همین سایت به شرط حیات، زین پس با توجه به مناسبتهای تقویمی، آنها را یکی پس از دیگری منتشر خواهم کرد.

اما چرا ترکیه و آذربایجان ؟! ( و دیگر کشورها و مناطق به اصطلاح "ترک زبان" یا "آذری زبان" یا ... که در اینجا وارد آن مناقشه نخواهیم شد)

2  پاسخ به این پرسش در واقع گشودن گره ِ رازی ست که از سالها پیش تا کنون درباره من، بارها و بارها از جانب بسیارانی مورد توجه بوده است!

دوستان و دشمنان ِ اغلب ِ نزدیک تر، به خوبی از علاقه و انس ِ من با زبان "ترکی و آذری" آگاهند ...

بارها و بارها با این پرسش مواجه شده ام که ؛ "شما ترک هستید؟"، و همواره پاسخم این بوده که ؛ "هنوز نه !" ...

اما این پاسخ ِ آغشته به مطایبه در جوف خود ماجرایی دارد که در اینجا ، در مقام گشودن ِ گره ِ راز، بر سبیل ایجاز مطرحش می کنم ؛

نه! البته که من ترک یا آذری نیستم و حتی آن علاقه ی مذکور همواره باعث تعجب ِ خانواده ام نیز بوده، چرا که حتی اعقاب و اسلاف ما نیز ترک نبوده اند!

در این میان مهم ترین تئوری ِ جماعت، در مواجهه با این علاقه من، همواره این بوده که ؛ "معشوقه ای ترک داشته یا دارم !".

که البته در اینجا نیز از گذشته تا هنوز پاسخ منفی ست، و قائلان به این تئوری بدون تردید عاملی مهم را در این زمینه از نظر دور داشته اند و آن سلامت عقل و ذکاوت و فراست ِ خانم های ترک است ، که در دام علاقه ی کسی به زبانشان نیافتاده و نخواهند افتاد که این هر دو یعنی "علاقه و زبان" را در این زمانه نه اعتباری ست و نه افتخاری !

و البته حال که "عیب ِ می " گفتیم، نکته ای در"هنرش" نیز بگوییم ؛

البته این علاقه مند ِ حقیر ِ سراپا تقصیر نیز پس از دریافت وام  از صندوق قرض الحسنه ی مسجد ِ محله، برای زیارت ِ "آنتالیا" به نیت ِ تماشای "نسوان ِ بیکینی به تن"، جلای وطن نکرده بوده که علاقه اش به زبان و هنر و ادبیات در آن وادی را قیاس بگیرد با گرفتن ِ "دوست دختر ِ ترک" !

و سزاست که حضرات ِ "تئوریسین ِ اهل دل"، پس از فراغت از تماشای "حریم سلطان" و "عشق ممنوع" و " کوزی گونی" و... و پس از چرخیدن به دور خود و سلفی گرفتن در "قونیه"، و "مولوی" را "حضرت ِ مولانا" نامیدن، دمی نیز همان مثنوی را بخوانند و بدانند که ؛

ای بسا هندو و ترک ِ همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان

پس زبان محرمی خود دیگرست
همدلی از همزبانی بهترست

غیرنطق و غیر ایما و سجل
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل

ریشه های علاقه من در خاک ِ سرزمینی حاصلخیز، متعلق به کسانی چون همین "ناظم حکمت" است که تاکنون بیش از 120 صفحه درباره اش نوشته و امروز بخشی از آن را منتشر کرده ام.

و علاوه بر او، حاصل ِ سالها موانست و مصاحبت با آثار و افکار و گفتار دیگرانی، در دیگر عرصه هاست همچون "عزیز نسین"، "اورهان پاموک"، "یاشار کمال"،"خالد ضیا"، " اوکتای رفعت"، "اورهان ولی" ، "ملیح جودت"، "بهجت نجاتیگیل"، "ازدمیر آصف"، "میرزا ابراهیموف"، "اسماعیل شخلی" ، "صمد وورغون"، "هابیل علی اف" ، "رشید بهبودوف"، "علیخان صمدوف"، "بهرام منصورف"، "احمد کایا"، "یلماز گونی"، " فاتح آکین"، "نوری بیلگه جیلان" و ...

سرزمینی حاصل خیز با ساکنانی که همچون بحری از هنر و معرفت تنها در کوزه ی "زبان" و "قومیت" و حتی "ملیت"، خلاصه نمی شدند و نمی شوند و هر یک در جایگاه خود "شمس"ی بودند که "مولانا"یی می جستند ، که گفت ؛

جهان پُر شمس ِ تبریز است
کو مَردی چو مولانا ؟

و علاقه ای با اینگونه ریشه در بیشه ی اندیشه، شیر ِ پلورالیست می پرورد نه شغال ِ ریسیست !
 
 

3 اما ورای این نکات حاشیه ای، نکته ای که ای کاش در متن توجه شما قرار بگیرد، درباره اصل و اساس ِاینگونه مواجهه ی راقم این سطور است با کسانی چون ناظم حکمت.

می دانید که ناظم حکمت به اصطلاح "مارکسیست لنینیست " بود و البته این را نیز آشنایان با آثار و افکار صاحب این قلم می دانند که فاصله و تفاوت و تمایز من با امثال ناظم حکمت در این وادی از زمین تا آسمان و حتی ورای آن است!

یکی از فراوان آفات و خطرات ِ "مارکسیسم" و خصوصا در وجه "لنینیسم"، خلاصه کردن "انسان" در چهارچوبها و محدوده های از پیش تعیین شده تحت عناوین متعدد و به علل متنوع بود.

و در همین راستا، سالکان این سبیل، خود را نیز محدود و خلاصه می نمودند در همان چهارچوبها و محدوده ها تا سکه ی "ایدئولوژی" از هر دو رو در بازار ِ "تحلیل طبقاتی" و "ماتریالیسم و دترمنیسم تاریخی" و ... پر رونق باشد.

با گذر زمان ، تشت رسوایی "مارکسیسم" از بام "تاریخ" افتاد، اما این سکه هنوز هم در بازارهای دیگری پر رونق است ...

پیش از این بارها و بارها گفته و نوشته ام که ؛ با وجود تمامی انتقادات و مخالفتهایم نسبت به "مارکسیسم"، همواره از آن زمان که "کارل مارکس" را شناخته ام، او را با تمامی نقدهایی که نسبت به آثار و افکارش داشته و دارم، یکی از نوابغ تاریخ دانسته و می دانم ...

چرا که همان "مارکس" نیز دریچه های جدید و بدیعی در این عالم، و رو به عالمان ِ عالَم گشود که اگرچه بسیاری از آن دریچه ها رو به دیوار باز می شد، اما در میان آنها بودند و هستند دریچه هایی نیز که هنوز می توان از منظر ِ آنها به نظاره ی عالمانه ی منظره ی عالَم نشست ...

و بر همین نهج، آنجا و آنگاه که "مارکس" را در "مارکسیسم" خلاصه و در ادامه یکباره رد نمی کنم، چگونه می توانم با امثال "ناظم حکمت" چنین کنم ؟!

همان شرح ِ آغشته به شوخی که پیش از این درباره رابطه علاقه به زبان ترکی و دوستی با خانم های ترک، به میان آمد، نکته ای البته کاملا جدی در جوف خود داشت از این قرار و بر این مدار که ؛ مگر می توان "انسان" را تنها در "زبان" و حتی "هنر و ادبیات" خلاصه کرد ؟

آیا شباهت این مشی و مرام  را با داعشیان ِ امروز درنمی یابید؟

خلاصه کردن یک "انسان" در مولفه های "هویتی" از جمله "زبان" و "قومیت" و "نژاد" و ... روی دیگر همین خلاصه کردنهاست در مواردی چون "دین و مذهب" و "دیدگاه های سیاسی" و ...

و آیا به تاریخ ِ حتی همین سده ی اخیر نظری آغشته به دقت و عبرت نمی افکنید تا دریابید اینگونه خلاصه کردن های "ایدئولوژیک" با سرشت و سرنوشت عالَم و آدم چه کرده و می کند ؟

پیش از این نامی از "مولانا" به میان آمد و این وجیزه به زیور ِ چند بیت از او آراسته شد، اما چند سال پیش از این سخنرانی کردم و مطلبی نوشته ام با این عنوان ؛ "ای برادر تو همین اندیشه نیستی" ...

و در آنجا بصورت مبسوط دلایلی در مخالفت با این بیت ِ مولانا ارائه کردم که می گفت ؛ " ای برادر تو همین اندیشه ای ..."

خلاصه آنکه ؛ ای برادر! و ای انسان! تو همین اندیشه نیستی و جز این اندیشه بسیار چیزهای دیگر نیز هستی، و بر همین نهج ؛ ای انسان! تو همین "زبان" و "قومیت" و حتی "ملیت" نیستی و جز اینها بسیار چیزهای دیگر نیز هستی ...

و البته آنان که خود را در اینگونه مولفه های مبتنی بر "هویت" خلاصه می کنند، خلاصه ی همان "اندیشه شان" جز این نیست که ؛ یا با منی و همچون من، و در غیراینصورت ؛ این خنجر ِ من، این حنجر ِ تو !

"علاقه" من از سالها پیش از این تا کنون به آثار و حتی افکار بسیاری از "مارکسیستها" از جمله همین مورد اخیر یعنی "ناظم حکمت" آیا باعث شد که "مارکسیست" شوم ؟!

نه تنها این نشد که کاملا برعکس نیز شد! در حالی که هنوز آن علاقه برقرار و استوار است ...

اما چرا؟

به این دلیل بسیار ساده که ؛ ناظم حکمت و امثال او برای من، تنها در مشی و مرام ِ سیاسی "خلاصه" نمی شوند.

و بدانید که زیست ِ مبتنی بر روشی غیر از این، فرجامی جز محروم کردن خود از، بسیاری از آثار و گفتار و افکار ِ ثمر بخش و لذت بخش و رهایی بخش در جهان ، نخواهد داشت.

و خلاصه آنکه ؛ همانگونه که سزا و روا نیست خلاصه کردن دیگری و دیگران در یک وجه، سزا و روا نیز نیست موانست و مجالست و مصاحبت ِ دائم با کسانی که خود را تنها در یک وجه خلاصه کرده اند...

و مهم تر از تمامی اینها ؛ اگر "ما" نیز تنها در یک وجه خلاصه شده ایم، سزا و روا نیست از دیگری و دیگران انتظار ِ مصاحبت و مجالست و موانست با همان "ما" داشته باشیم، در عرصه ها و حوزه ها و زمینه های متعدد و متنوع ...

سالها پیش در دفتر همین اندیشه، این ابیات قلمی شد ؛

ای خلاصه کرده عالم در یکی
بهره، کـِی یابی از آن جز اندکی؟

اندک ِ تو، در خیالت شد یقین
زین سبب شد اولین ات ؛ آخرین

خویشتن خیر و بجز تو ؛ جمله شر
دیگران ابلیس و تنها تو ؛ بشر

یک کتاب و یک حقیقت، یک زبان
زیستن اینسان ؛ زیان اندر زیان

زیستن اینسان ؛ درنگی در تن است
مرگ ِ ما ؛ در خود خلاصه ماندن است

ای خلاصه مانده در اوهام خویش
ارتفاعت کی شود از بام، بیش ؟!

بام ِ تو دام ِ سقوط است و فرود
یا همانگونه که "رومی" گفته بود ؛

"پیش چشمت داشتی شیشه ی کبود
زان سبب عالم کبودت می نمود"


 

خانه ی بی سقف و ستون ِ چوبک...
ما را در سایت خانه ی بی سقف و ستون ِ چوبک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nimajavadpourrozngar بازدید : 85 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 3:26