و أنا أمشی ...

ساخت وبلاگ

نی ما جوادپور

دشواری قدم زدن در ازدحام انسانها گاهی از آنجا آغاز می شود که مشتاق تماشای گامهای خود باشی، و من چنینم !

همیشه با سری پایین و با نگاهی به قدمهایم راه پیموده ام و در این میان سهمم از تماشای دیگران چیزی نبوده جز تماشای گامهایشان ...

آغاز راه هیچگاه تصویری جز قدمهایم در قاب چشمانم نداشته و در میانه نیز هیچگاه سینه ی دیوار ِ جاودانگی سرزمین ماندگاری ِ تصاویر قدمهای دیگران در این قاب نبوده، و هر راه را پایانی ست با چشمانی خیره بر تصویر نخستین ...

با سری پایین خیره بر قدمهایی که هرگز دستی به تسلیم بالا نبرده، با شاخه ی زیتونی در دست و نعشم بر دوش به سویت می آیم تا تصویر نخستین و واپسین در قاب چشمانم "قدمهایمان" باشد ...

با سری پایین و دلی سرفراز ...

اینها زمزمه ای بود در شبی که گذشت در گذر از آشناترین غربت عالم ...

می رفتم،می رفتم، می رفتم ... تا رسیدن به آغاز راه، و صدای مارسیل خلیفه در گوشم که سروده ی سمیح قاسم را از سویدای مستوری جان بر مصطبه ی رسوایی جهان می نهاد ...

و این منم که این روزها و شبها خیره بر قدمهایم در قدمگاه غربت می خوانم ؛

مُنتصب القامة أمشی

مرفوع الهامة أمشی

فی كفّی قصفة زيتون وعلى كتفی نعشی

وأنا أمشی ...

قلبی قمر أحمر، قلبی بستان

فيه العوسج، فيه الريحان

شفتای سماءٌ تمطر

ناراً حيناً حُباً أحيان

فی كفّی قصفة زيتون وعلى كتفی نعشی

 وأنا أمشی ... وأنا أمشی ... أمشی ...

 

این ترانه را با صدای مارسیل خلیفه از اینجا گوش کنید

 


 

خانه ی بی سقف و ستون ِ چوبک...
ما را در سایت خانه ی بی سقف و ستون ِ چوبک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nimajavadpourrozngar بازدید : 268 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 0:52